ملیت :  ایرانی   -  قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
ابوالقاسم حالت، فرزند محمدتقى حالت در خانواده‏اى متمدن و مذهبى متولد شد. وى از كودكى به موسیقى و نقاشى و شعر و نویسندگى علاقه تام داشت و چون امكان پرورش ذوق و استعداد و رشد و ترقى خود را در موسیقى و نقاشى در خانواده مشاهده نكرد به شعر و نویسندگى روى آورد و طولى نكشید كه در این هنرها پیشرفت شایانى كرد و از بزرگان آن گردید. درباره اولین شعرى كه حالت سرود، خود وى مى‏گوید: «روزى در مدرسه با یكى از دوستان همكلاسم قهر كرده بودم و چون خیلى نسبت به هم صمیمى بودیم بالاخره طاقت نیاودم و با یك قطعه سه بیتى از او معذرت خواستم، این قطعه كه اولین شعرم بود و متأسفانه الان هیج به یادم نیست موثر واقع شد و قهر ما را به آشتى تبدیل نمود... اثر این شعر مرا بر آن داشت كه شاعرى را دنبال كنم، لذا از كلاس ششم ابتدایى گاهگاهى شعر ساختم، مخصوصا تابستان‏ها كه مدرسه تعطیل بود و فراغت بیشترى داشتم و مى‏توانستم هم شعر بسازم و هم دنبال چاپ آن بروم اما روزنامه‏هاى ادبى آن ایام كه عبارت بودند از «نسیم شمال» و «كانون شعرا» و «توفیق» همه از چاپ اشعارم خوددارى مى‏كردند، چون بسیار ناپخته بود، ولى این امر به هیچ‏وجه باعث دلسردى من نمى شد... تا دو سه سال بعد كه كم‏كم بعضى از اشعارم در روزنامه‏ها چاپ شد.» پس از چندى كه اولین اثر ابوالقاسم حالت در یكى از جراید چاپ گردید، درصدد برآمد كه خود را به كانون و انجمن‏هاى ادبى نزدیك نماید، به همین سبب بعضى شب‏ها به انجمن ادبى ایران كه ریاست آن با شاهزاده محمدهاشم افسر بود مى‏رفت و در یكى از همین شب‏ها یكى از اشعار خود را در این انجمن ادبى قرائت مى‏كند كه صداى آفرین و احسنت رسا و پر طنطنه شیخ‏الملك اورنگ كه در آن زمان نایب رئیس انجمن بود به قدرى وى را تحت تأثیر قرار داد كه تا صبح خواب به چشمانش راه نیافت. از این زمان به بعد وى در راه شهرت و ترقى گام‏هاى بلندى یكى پس از دیگرى برداشت. بارى ابوالقاسم حالت، در كلاس‏هاى چهارم دبیرستان مروى درس مى‏خواند و چون اواخر سال تحصیلى بو و محصلین در حالى كه كتاب‏هاى خود را جهت تمرین دروس زیر بغل نهاده و عازم محوطه باغ ملى كه درختان زیادى داشت و محلى مصفا بود مى رفتند، حالت هم كتاب خود را برداشت عازم این محل گردید. در خیابان خیام نزدیك باغ ملى با مرحوم حسین توفیق صاحب امتیاز روزنامه توفیق برخورد مى‏كند و از طرف دعوت مى‏شود كه با هیئت تحریریه این روزنامه همكارى نماید وى از نخستین شماره روزنامه فكاهى توفیق تا مدت پنج سال متوالى سردبیرى این مجله فكاهى را به عهده داشت. حالت بعد از وقایع شهریور 1320 با بسیارى از جراید از جمله روزنامه‏هاى: «امید»، «قیام ایران» و مجله «تهران مصور» همكارى مى‏كند. در مورد انگیزه ترانه مى‏گوید: «یك شب مرحوم دهقان پیشهناد كرد كه براى تماشاخانه تهران تصنیف بسازم اولین تصنیف من كه توسط حمید قنبرى به عنوان پیش سپرده در تماشاخانه تهران خوانده شد و خیلى معروف گردید، تصنیف «چاقوكش‏ها» بود كه با این شعر شروع مى‏شد: بچه‏ى چاقوكشم و گردنم كلفته هر جا من باشم باید خون راه بیفته بقیه‏اش حرف مفته بعد از تصنیف «وكالت خانم‏ها» را ساختم كه مرحوم مجید محسنى خواند. از آن به بعد این كار را هم دنبال كردم و اغلب تصنیف‏هایى را كه مى‏ساختم توسط حمید قنبرى، جمشید شیبانى و مرحوم مجید محسنى خوانده و اجرا مى‏گردید. البته بعضى تصنیف‏هاى جدى و ادبى هم براى جامعه باربد ساخته‏ام كه در آن زمان خانم ملكه حكمت شعار اجرا مى‏كرد.» ابوالقاسم حالت در سال 1325 بنا به دعوت كمپانى «اورگرین پیكچر» به هندوستان سفر كرد و در بمبئى به كار دوبلاژ فیلم پرداخت و مدتى نتوانست در كار تصنیف‏سازى فعال باشد. تا این‏كه مرحوم مهدى خالدى، مرحوم جواد بدیع‏زاده، مرحوم نصراللَّه زرین‏پنجه، مرحوم على زاهدى، مرحوم یوسف كاموسى، مرحوم على‏اكبر پروانه و خانم دلكش جهت ضبط صفحه از ایران به بمبئى رفتند و حالت به عنوان یادگار براى این هیئت ایرانى تصنیف «شیرین» را ساخت، و على زاهدى آن را اجرا كرد. این تصنیف اینطور شروع مى‏شود: شیرین، شیرین، سروقد و سیمین برو گل پیكرى تو در مذاق از شكر شیرین‏ترى تو ابوالقاسم حالت، در بهار سال 1327 به وطن بازگشت و در آن زمان، سرپرستى اداره كل انتشارات و رادیو با ابوالقاسم پاینده بود، از وى دعوت به عمل آورد تا براى رادیو تصنیف بسازد و پس از یك ماه كه با رادیو همكارى كرد، چون به استخدام شركت نفت درآمده بود، عازم آبادان شد و این همكارى قطع گردید. وى از شعراى دانشمند و باذوق مى‏باشد كه به سه زبان عربى و انگلیسى و فرانسه تسلط كامل دارد و چندین كتاب از نویسندگان انگلیسى و فرانسوى را ترجمه كرده است. در اینجا نام چند آثار این شاعر فاضل و ادیب و مترجم را یادآور مى‏شوم: 1- ترجمه كلمات قصار حضرت على (ع) به زبان انگلیسى و فارسى و رباعیات فارسى. 2- كتاب بهار زندگى (ترجمه از انگلیسى به فارسى). 3- پیشروان موشك‏سازى (ترجمه از انگلیسى به فارسى). 4- جادوگر شهر زمرد (ترجمه از انگلیسى به فارسى). 5- شبح در كوچه میكل‏آنژ (ترجمه از فرانسه به فارسى). 6- پروانه و شبنم (شامل قصاید ادبى به سبك سنایى). 7- فكاهیات حالت (در دو جلد شامل اشعار فكاهى). 8- رقص كوسه (شامل بیست داستان كوتاه). در اینجا یادآور مى‏شوم، گفتگویى را كه با منوچهر همایون‏پور كه از دوستان صمیمى حالت بود، به اطلاع خوانندگان گرامى برسانم، همایون‏پور، مى‏گفت: «در تابستان سال 1332 وقتى كه زنده‏یاد مهدى خالدى همكارى خود را با خانم دلكش رها كرد و به فكر ابداع برنامه‏هاى دیگر افتاد، اولین كارى كه طرح و شروع به اجراء آن كرد، همكارى با آوازخوان‏هاى مختلف بود، یكى از افرادى را هم كه براى همكارى دعوت كرد من بودم، در آن ایام برنامه‏هاى موسیقى قبل از ظهر جمعه انحصاراً در اختیار ایشان بود كه مورد علاقه اكثریت دوستداران موسیقى بود. از كارهاى بسیار ظریف و دقیق و هنرمندانه ایشان انتخاب آهنگ و شعر متناسب براى سبك و ذوق آوازخوان‏ها با رعایت و شناخت كل هنر آن‏ها بود با توجه به این موضوع كه من در امر شعر و كلام و مضمون و آهنگ دقت داشتم و با آگاهى به طرز فكر و در عین حال انس و الفت و آشنایى كه میان ما بود در انتخاب كلام و مضمون و آهنگ این تصنیف توجه خاص به من كرد. تصنیفى را با آهنگى متناسب و شعرى از شاعرى را براى من در نظر گرفت كه مى‏توان به جرأت و با دلایل متقن اظهار كرد كه از آغاز ترانه‏سرایى در دوران مختلف تاكنون از لحاظ پیوستگى مضمون شعرى و انتخاب كلام و صنایع بدیعى در نوع خود اگر نه بى‏نظیر كه غلو و گزافه‏گویى زیاده از حد معقول نیست، ولى كم‏نظیر است. عنوان این تصنیف «گلباران» است و به صورت‏هاى مختلف در تمام جمله‏ها و با عنایت به صنتهع «التزام» كه یكى از صنایع بدیعى است، كلمه «گل» با تركیب‏هاى مختلف به كار گرفته شده است و «گل» كرده است. در انتخاب آهنگ این تصنیف كه نت آن با خط زنده‏یاد نزد اینجانب موجود است و شاید در تجدید چاپ كتاب ایشان در جزء كارهاى وى افزوده شود نیز حد اعلاى تناسب ذوقى و موسیقیائى را با توجه به ذوق و سلیقه من به كار برده بود. آهنگ این تصنیف در مایه ابوعطا و از آوازهاى مورد علاقه من است، تصنیف از دو بخش تشكیل شده است. بخش اول، با ضرب (ریتم) 4 / 4 و با الهام از یك آهنگ كردى است. بخش دوم، با ضربى شاد و ریتمیك و در ضرب 6 / 8 است. این تصنیف در روز جمعه و قبل از ظهر در رادیو اجرا و منتشر شد. گرچه حسرت و افسوس بر گذشته نه كارى عاقلانه است و نه سودى از آن عاید خواهد شد. اما از جهاتى جاى دریغ است كه در آن ایام اوضاع و احوال صنعت ضبط به صورت ابتدایى بود و در دسترس عموم نبود و این ترانه چون خیلى از كارهاى من به فراموشى سپرده شد. افسوس دیگر این‏كه در اوقات جمع‏آورى و چاپ آثار ایشان اولا آگاهى نداشتم، در ثانى كسالت ایشان در سال‏هاى اخیر و بعضى مسائلى كه ذكر آن‏ها جایز نیست و ملال‏آور است ارتباط و مراوده چون روزگار گذشته برقرار نبود. گفتنى است، در بزرگداشتى كه براى آقاى ابوالقاسم حالت، در زمستان سال 1370 گذاشتند، درباره تصنیف‏سرایى ایشان و توضیح و شناساندن این رشته سخن را به دست كسى سپردند كه اصلاً در كار تصنیف‏سرایى و تاریخ و سیر آن آگاهى نداشتند و این كار به صورتى كه دیده شد در واقع انجام گردید. البته این چنین بزرگداشت‏ها در زیر یك سقف و با حضور دویست، سیصد یا هزار نفر براى مردى با پنجاه سال سابقه كارهاى ادبى و هنرى مختلف همچون افزودن یك ظرف آب به رودخانه‏اى است. البته ترتیب دهندگان آن بزرگداشت نه تنها در مورد تصنیف‏سرایى ایشان كه درباره بزرگترین كار بى‏نظیر وى كه همانا برگرداندن نهج‏البلاغه به زبان انگلیسى و عربى و سرودن یك رباعى متناسب با همان معنى و مفهوم كه كارى بس دشوار و ابداعى نو آیین است و تا این زمان كسى دانش و هنر دست یا زیدن به چنین كارى شگرف را نداشته است، به‏طرز جامع و دلخواه حرفى و سخنى گفته نشده به‏هر تقدیر ظهور چنین مردانى یك امر مألوف و معتاد نیست، گوینده این مطالب را اعتقاد بر آن است كه این چهره هم به دلایلى از تصاویرى است كه در قاب زمان حال نمى‏گنجد و طبق معمول روزگار آیندگان هنرمند و هنرشناس مى‏آیند و این تصور بزرگ را در جاى خود قرار مى‏دهند. عمر و زندگى افراد عادى با روز و ماه و سال سنجیده مى‏شود، اما عمر دانشمند، نویسنده، محقق، شاعر و هنرمند این چنین نیست و حیات این قبیل افراد و نوادر روزگار عبارت است از تعداد و اندازه آثار آنان در طول مدت زندگانى. متأسفانه در شب یك شنبه سوم آبان‏ماه 1371 این استاد بزرگ ادبیات دار فانى را وداع گفت، روانش شاد. هنوز خیلى از نوباوگان ذوق و اندیشه او در باغ ادب و هنر ایران- زمین به گل ننشسته‏اند، و اینك تصنیف «گلباران» و شرح صنایع بدیعى و لطایفى كه در آن به كار رفته است. (1) در فصل گل كه گردد گلباران گلشن وه چه گل‏ها كز خون دارم من بر دامن ز غم گلرخسارم شده گلكارى كارم بهر گلى رخ را گلگون مكن از خون در راه یك لیلى خود را مكن مجنون تا از درون دل غم را كنى بیرون در پاى سر كن در كش مى گلگون (2) گلعذارى گه گل پیش او چون خار است گل بهر اغیار و خار از بهر یار است دل او زارم خواهد گل من خارم خواهد بهر گلى تا كى آرى به خوارى سر چون بى‏وفا شد گل خارى از او خوشتر هر سو در این گلشن گلى هست و گل پیكر این گل نشد سر كن با نوگل دیگر (3) دلبرا رو كه دیگر دلى در بر نیست شوق گل چیدن دیگراى گلى در سر نیست دگر این دل افسرده دگر این گل پژمرده اى نوگل خندان، من از تو بى‏زارم رو رو كه من یارا مستغنى از یارم آسوده از یارم فارغ از اغیارم هم بر كنار از گل هم ایمن از خارم در جاى جاى ترانه كلمه‏ى گل به صورت جناس تام آمده است. گل گلشن جناس مذیل است. گل و خار طباق و تقابل و مراعات نظیر است. اغیار و یار هم جناس زاید و هم طباق است. و تركیب‏هاى دیگرى چون: نوگل، گلى، گلرخسار، گلعذار، گلگوون به صورت‏هایى كه دیده مى‏شود در این ترانه گل كرده است و واقعاً سراینده، با این «گل‏ها»، گل كاشته است. در گلستان كه زاغان نغمه‏پردازى كنند گوش گل را گوشوارى بهتر از سیماب نیست «رضى دانش» شادروان استاد ابوالقاسم حالت، گذشته از آنكه در سرودن انواع و اقسام شعر پارسى از قصیده و غزل و مخمس و چهارپاره و طنز و رباعى و غیره ماهر و مسلط و از بعضى جهات بى‏بدیل بود، در ترانه‏سرائى نیز دستى قوى و ذوقى لطیف داشت و بر روى آهنگهاى بسیارى از هنرمندان رادیو ایران منجمله امین‏اللَّه رشیدى آهنگساز و خواننده رادیو ترانه‏هایى زیبایى سروده بود كه نمونه از آنها ذیلاً مى‏آید. «برباد رفته» من آن گلم كه دور از چمنم چنین پریشان كه منم چو یار دور از وطنم چرا جدا ز گلشنم باد سحر از چمنم برده بدر بجا گذرم چه رَوَد بسرم؟ ز رهى كه رَوَم نَبوَد خبرم همره طوفان میگذرم رهرو راهى پر خطرم تیره جهان شد در نظرم شد جانم آزرده شد رویم پژمرده مانده جدا از باغ و چمن رنگ صفا رفت از رخ من دیده بسوى من بفكن تا بینى احوالم این بخت و اقبالم تا شده‏ام جلوه‏گر از باغ جهان رفتم و شد چهر من از دیده نهان نه كسى، نفسى، گذرد به برم كه شكایت دل بر او ببرم نه ز بوى خوشم اثرى نه وجود مرا ثمرى نه كسى پى دیدن من نه دل پى چیدن من نه گلى شده همدم و همبر من نه گیاه بسرم شده سایه فكن همه نرگس و لاله چه شد؟ آه از دورى همنفسان چو كسى ز میان برود گویى رفته ز یاد كسان نه دل و نه هوس منم و غم و بس چه بود ثمرم چه بود اثرم همره طوفان میگذرم رهرو راهى پر خطرم تیره جهان شد در نظرم شد جانم آزرده شد رویم پژمرده (1371 -1294 / 1293 ش)، نویسنده، شاعر، روزنامه‏نگار و مترجم. در تهران به دنیا آمد. تحصیلات خود را در همین شهر به پایان رسانید و از همان كودكى به شعر و ادب علاقه‏ى فراوانى داشت. از سال 1314 ش به طور رسمى به شعر و شاعرى پرداخت و از سال 1317 ش با روزنامه‏ى فكاهى «توفیق» همكارى كرد. بحر طویلهاى او با امضاهاى هدهدمیرزا و اشعارش با امضاى خروس لارى، شوخ، فاضل مآب و ابوالعینك، به چاپ مى‏رسید. حالت با نشریات بسیارى چون: «امید»، «تهران مصور»، «قیام ایران» و «خبردار»، همكارى داشت و ملك‏الشعرا بهار او را به كنگره‏ى نویسندگان ایران دعوت كرد. او در ترانه‏سازى توانا بود و علاوه بر آن شاعرى محقق و مترجمى زبردست بود و به زبانهاى انگلیسى و عربى و فرانسه، مسلط. از وى ترجمه‏هاى متعددى به جاى مانده است. از آثار او: «دیوان» اشعار؛ «پروانه و شبنم»؛ «تذكره‏ى شاهان شاعر»؛ «كلمات قصار حضرت على (ع)»؛ ترجمه‏ى «تاریخ كامل ابن‏اثیر»؛ «تاریخ فتوحات مغول»، اثر ج ج ساندوز؛ «تاریخ تجارت»، اثر اریك. ن. سیمونز؛ «زندگى من»، اثر مارك تواین؛ «بهار زندگى»، اثر كلاویس هاستى كارول.[1] شاعر، مترجم. تولد: 1298، تهران. درگذشت: 3 آبان 1371، تهران. ابوالقاسم حالت (با نام اصلى ابوالقاسم عبدالله فرد) متخلص به «حالت»، فرزند محمدتقى حالت، تحصیلات خود را در تهران از دبیرستان مروى به پایان رساند. از سال 1314 به شاعرى پرداخت و در انجمن‏هاى ادبى و از جمله انجمن ادبى ایران راه یافت. در سال 1317 در هفته‏نامه‏ى «توفیق» كه تازه فكاهى شده بود با مدیر آن، حسن توفیق، همكارى كرد (از نخستین شماره‏ى روزنامه فكاهى توفیق تا مدت پنج سال متوالى سردبیرى این مجله فكاهى را به عهده وى بود) و این همكارى را تا آخرین شماره‏ى «توفیق» كه به مدیریت حسن توفیق انتشار مى‏یافت، ادامه داد در مدت این همكارى، بحر طویل‏هاى وى به امضاى «هدهد میرزا» و اشعارش به امضاهاى «خروس لارى»، «شوخ»، «فاضل مآب» و «ابوالعینك» در توفیق به چاپ مى‏رسید. بعد از وقایع شهریور 1320 علاوه بر هفته‏نامه‏ى «توفیق» با هیئت تحریریه برخى از جراید دیگر نیز همكارى مى‏كرد. در هفته‏نامه‏هاى «امید»، «قیام ایران»، «خواندنیها» و «خبردار»، آثارى فكاهى به نثر و نظم داشت. در مجله‏ى «تهران مصور» نیز با امضاى «فاضل مآب» قطعاتى را سرود. ولى اشعارى كه براى درج در هفته‏نامه «آیین اسلام» مى‏ساخت همه جدى (غیر فكاهى) بود كه از تاریخ شانزدهم فروردین 1323 به بعد هر هفته پنج رباعى كه ترجمه‏ى منظوم كلمات قصار حضرت على (ع) بود. همچنین یك قصیده اخلاقى و عرفانى از وى در آن هفته‏نامه دیده مى‏شد. بیشتر قصاید او در همكارى با هفته‏نامه‏ى مذكور سروده شده است. از جمله مشغولیت‏هاى دیگر وى ترانه‏سازى بود. در واقع با سرودن ترانه‏هاى فكاهى از اوضاع سیاسى و اجتماعى آن دوره انتقاد مى‏كرد. این ترانه‏هاى به عنوان پیش‏پرده در تماشاخانه‏ى تهران به وسیله‏ى مجید محسنى، حمید قنبرى، جمشید شیبانى و در تماشاخانه‏ى گهر به وسیله‏ى عزت‏الله انتظامى اجرا مى‏شد. در انجام كارهاى هنرى جامعه‏ى باربد نیز كه به مدیریت اسماعیل مهرتاش اداره مى شد. شركت داشت. در بهار سال 1325 آثار فكاهى خود را در دو جلد تحت عنوان فكاهیات حالت منتشر كرد. در همین سال به نخستین «كنگره‏ى نویسندگان ایران» دعوت شده كه به ریاست ملك‏الشعراى بهار تشكیل شده بود. این كنگره از چهارم تا دوازدهم تیر 1325 ادامه داشت و در این كنگره دو شعر جدى قرائت كرد: قصیده‏اى تحت عنون «ستمگر و ستمكش» و یك مثنوى به نام «توپ فوتبال». ابوالقاسم حالت در سال 1325 بنا به دعوت شركت «اورگرین پیكچر» به هندوستان سفر كرد و در بمبئى به كار صدابرگردانى فیلم پرداخت و مدتى نتوانست در كار تصنیف‏سازى فعال باشد. تا اینكه مهدى خالدى به همراه گروهى براى ضبط صفحه از ایران به بمبئى رفتند و حالت به عنوان یادگار براى این هیئت ایرانى تصنیف «شیرین» را ساخت و على زاهدى آن را اجرا كرد. ابوالقاسم حالت در بهار سال 1327 به ایران بازگشت و در آن هنگام، سرپرستى اداره‏ى كل انتشارات رادیو تهران با ابوالقاسم پاینده بود كه از وى دعوت به عمل آورد تا براى رادیو تهران تصنیف بسازد و پس از یك ماه كه با رادیو همكارى كرد، چون به استخدام شركت نفت درآمده بود، عازم آبادان شد و این همكارى قطع گردید. وى سپس به عضویت در هیئت تحریریه به مجله‏ى «اخبار هفته» منتشره در آبادان درآمد. بیشتر اشعار جدید و داستان‏هایش در این مجله طبع شده است. پس از ملى شدن صنعت نفت و متوقف شدن صدور آن به مدت سه سال، حالت در این فاصله به تحصیل زبان فرانسوى پرداخت و به دنبال آن كتاب شبح در كوچه میكل آنژ فرانسوى ترجمه و در مجله‏ى «تهران مصور» به چاپ رسانید. حالت در اواسط سال 1327 به تهران منتقل شد و در اداره‏ى روابط عمومى شركت نفت انجام وظیفه نمود و در مدیریت مجله‏ى «صنعت نفت» را به عهده گرفت و در عین حال همكارى خود را با مطبوعات همچنان حفظ كرد تا در سال 1353 بازنشسته گردید. وى همچنین با مجله‏ى «گل آقا» همكارى داشت. حالت در آغاز انقلاب اسلامى، سرود جمهورى اسلامى را ساخت و در نوزدهم آبان 1370 طى مراسمى كه در تالار باشگاه بانك ملى براى بزرگداشت او برگزار شد از وى تجلیل به عمل آمد. ابوالقاسم حالت در رشته‏ى زبان و ادبیات تحصیلات عالى كرد و به سه زبان عربى و انگلیسى و فرانسوى تسلط داشت و چندین كتاب از نویسندگان انگلیسى و فرانسوى را ترجمه كرد. برخى آثارى كه از وى طبع و نشر شده بدین شرح است: دیوان حالت (شامل قطعات، مثنویات، قصاید، غزلیات و رباعیات)؛ كلیات سعدى (با ترجمه‏ى اشعار عربى آن به فارسى)؛ تذكره‏ى شاهان شاعر؛ گلزار خنده (مشتمل بر اشعار فكاهى كه از نیمه سال 1317 تا آخر سال 1318 سروده شده)؛ فكاهیات حالت (دو جلد)؛ دیوان خروس لارى (شامل اشعار طنزآمیز)؛ دیوان ابوالعینك؛ دیوان شوخ؛ بحر طویل‏هاى هدهد میرزا؛ عیالوار؛ رقص كوسه (شامل بیست داستان كوتاه)؛ مقالات طنزآمیز؛ فروغ بینش یا سخنان حضرت محمد (ص) (با ترجمه‏ى فارسى و انگلیسى و رباعیات فارسى)؛ راه رستگارى یا سخنان حسین بن على (ع) (با ترجمه فارسى وانگلیسى و رباعیات فارسى)؛ كلمات قصار حضرت على (ع) (این كتاب مختصرى از شكوفه‏هاى خرد است، با ترجمه به فارسى و انگلیسى و رباعایت فارسى، 1333)؛ كلمات قصار حسین بن على (ع) (این كتاب چاپ دوم راه رستگارى است)؛ ترجمه تاریخ كامل ابن اثیر؛ تاریخ فتوحات مغول (نوشته ج. ج. ساندرز)؛ تاریخ تجارت (اثر اریك ن. سیمونز)؛ ناپلئون در تبعید (خاطرات ژنرال برتران، استنساخ و تنظیم یادداشت نگارى از پل فلوریو دولانگل)؛ زندگى من (اثر مارك تواین)؛ زندگى بر روى مى‏سى سى پى (اثر مارك تواین)؛ پیشروان موشك‏سازى (تألیف بریل ویلیامز و ساموئل اشتاین)؛ بهار زندگى (اثر كلاویس هاستى كارول، 1337)؛ جادوگر شهر زمرد (نوشته‏ى ال. فرانك باوم)؛ مینوتوش مشاور نرون (نوشته‏ى میكا والتارى)؛ پسر ایرانى، سرگذشت واقعى داریوش سوم و اسكندر (نوشته‏ى مارى رنولت)؛ فرعون (نوشته‏ى الویز جارویز مك گرد)؛ شبح در كوچه میكل آنژ (ترجه از فرانسوى به فارسى)؛ پروانه و شبنم (شامل قصاید ادبى به سبك سنایى، 1336)؛ رقص كوسه (شامل بیست داستان كوتاه، 1333). ابوالقاسم حالت، بر اثر سكته‏ى قلبى دار فانى را وداع گفت.